ما «اسير» عنايت تو هستيم و «مسكين» و محتاج شفاعتت. اينك «يتيم» هجران توييم و سيه پوش نيلوفر ساقه شكسته ي شهود؛
« و يطعمون الطعام علي حبّه مسكينا ً و يتيما ً و اسيرا».
ما را نيز به طعام معرفت و محبت ، ميهمان كن و از زلال زمزم خير كثير، بنوشان اي عطيه ي عرش !
داشت استدلال مي آورد و خودش را راضي ميكرد كه اين كار گناه نيست... يك نفر انگار از درونش گفت: خودتي!