درباره ما
این وبگاه ، دیگر به روز نمیشود ! انشاءالله در سنگری دیگر فعالیت خواهیم کرد .
خانه
دوستان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
بازدید کنندگان : 479541
تعداد نوشته ها : 171
دیدگاه ها : 1897
PageRank
Rss
لوگوی حمایتی
Zion
تکاوران جنگ سایبر
استفاده از مطالب این پایگاه تنها در صورت ذکر یک صلوات ، به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) بلامانع می‌ باشد
ساعت كاريم تموم شده بود و با عجله به هواي امتحان زبان از اتاق زدم بيرون و درش رو قفل كردم. توي راهرو كه مي اومدم يه پيرمرد با لباسهاي محلي جلوم رو گرفت و پرسيد: "دخترم، مي دوني اتاق مددكاري كجاست؟"دلم مي خواست بهش نگم و بذارم برم. آخه عجله داشتم. اگه بهش مي گفتم اتاق كجاست مجبور بودم باهاش برگردم تو اتاق و ببينم چي مي خواد. آخه اونروز تو بيمارستان نوبت شيفت مددكاري من بود و تازه زمانش هم تموم شده بود. اما وقتي قيافه خستش رو ديدم ناخودآگاه ازش پرسيدم چيكار دارين با مددكاري، من مسئولشم و راه افتاديم سمت اتاق تا بتونم مشكل نداشتن جاي مرد رو حل كنم.موقعي كه با عجله خداحافظي كردم و مي خواستم بيام مرد جلوم رو گرفت و گفت :"مي شه يه چيزي بگم؟"منم به هواي اينكه حتماً بازم يه خواسته ديگه داره به ساعتم نگاه كردم و گفتم: " به خدا ديرم شده، امتحان دارم."مرد گفت: " كوتاهه" و بدون اينكه منتظر اجازه من بمونه دستاشو برد بالا و شروع كرد برام دعا كردن. معمو
دسته ها : همينجوري
دوشنبه 1390/2/19 19:52

ما «اسير» عنايت تو هستيم و «مسكين» و محتاج شفاعتت. اينك «يتيم» هجران توييم و سيه پوش نيلوفر ساقه شكسته ي شهود؛

« و يطعمون الطعام علي حبّه مسكينا ً و يتيما ً و اسيرا».

 ما را نيز به طعام معرفت و محبت ، ميهمان كن و از زلال زمزم خير كثير، بنوشان اي عطيه ي عرش !

دسته ها : همينجوري
شنبه 1390/2/17 13:43
خيلي التماس كرد كه همراه خودمون ببريمش.وقتي فرمانده مخالفت مي كرد بغضش بيشتر مي شد.وقتي ديد كه ديگه حريف حاجي نمي شه اشك در چشمانش حلقه زد و باصدايي بغض آلود گفت:( اگه شكاييتون را به مادرم نكردم.) سرش را انداخت پايين و رفت.محمد كه كنار فرمانده بود لبخندي زد و گفت اونوقت مي گن چرا بچه ها را راه نمي دين . با تمام شدن حرف محمد ناخودگاه ابروهايم در هم گره خورد. فرمانده كه حواسش به من بود پرسيد:( شما چرا ناراحت شدي؟) گفتم : (حاجي دلم براي شما سوخت كه قراره شكايتتون را بكند.) فرمانده با تعجب پرسيد: (چه طور؟!) گفتم: (آخه مادرش بي بي دو عالمه و شفاعت كننده ي همه ...) حرفم تمام نشد كه فرمانده به دنبالش دويد....شب عمليات وقتي از ميون اون همه سربند و ميون اون همه جمعيت، سربند يا فاطمه الزهرا فقط قسمت او شد و با صداي بلند فرياد زد:(مي روم تا انتقام سيلي مادر بگيرم) ديگه جاي هيچ حرفي نبود.....نمي دونم! به اين موضوع فكر كرديد كه دو سال متوالي رو داريم
جمعه 1390/2/16 23:59
آيا انسان در تقديم و تأخير و چگونگي مرگ خود نقشي دارد؟ در يك جواب كلي، پاسخ به پرسش فوق مثبت است، يعني انسان ميتواند با اختيار و اراده، مرگ خود را جلو يا عقب بيندازد، آن را آسان يا سخت كند و ... توضيح مطلب اين است كه دو دسته عوامل به طور كلي در مرگ و حيات، سلامت و بيماري، وسعت روزي و تنگي آن، سعادت و شقاوت فرد، عزت و ذلت دنيوي و اخروي او و ... مؤثر است:عوامل مادي از قبيل تلاش و كوشش يا تنبلي و بي حالي، كم خوري يا پرخوري، دارو و درمان و يا بي توجهي و ناپرهيزي و ...عوامل معنوي مانند دعا، صدقه، صله رحم، توكل به خدا، توسل به اولياء خدا، احسان و نيكي و يا گناه، نفرين، قطع رحم، اعراض از ياد خدا، حق ناسپاسي و حق كشي نسبت به صاحبان حق به ويژه والدين و معلم و همسايه و مانند آن و ...در اينجا به عنوان نمونه رواياتي كه بيانگر تأثير برخي عوامل مذكور در مرگ و حيات انسان است، نقل مي شود:1. امام صادق (ع) فرمود:«كساني كه به سبب گناهان مي ميرند بيشتر
دسته ها : تحليل هفته`
شنبه 1390/2/10 20:59

داشت استدلال مي آورد و خودش را راضي ميكرد كه اين كار گناه نيست... يك نفر انگار از درونش گفت: خودتي!

دسته ها : همينجوري
يکشنبه 1390/2/4 22:22
X