درباره ما
این وبگاه ، دیگر به روز نمیشود ! انشاءالله در سنگری دیگر فعالیت خواهیم کرد .
خانه
دوستان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
بازدید کنندگان : 479708
تعداد نوشته ها : 171
دیدگاه ها : 1897
PageRank
Rss
لوگوی حمایتی
Zion
تکاوران جنگ سایبر
استفاده از مطالب این پایگاه تنها در صورت ذکر یک صلوات ، به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) بلامانع می‌ باشد
جبرئيل براى آدم روضه مى خواند صاحب كتـاب درالثـمـين در ذيل آيه شريفـه فـتـلقـى آدم ... نقـل مـى كند كه چـون خـداى متعال اراده فرمود توبه آدم را بپذيرد پرده از جلو چشم آدم برداشته شد و در ساق عرش اسامى خمسه آل عبا را مشاهده كرد و آنها را بر زبان راند و از جبرئيل پرسيد: اينان كيستند؟ جبرئيل آنها را مـعـرفـى كرد و سپس گفت خدا را به اين اسامى بخوان تا توبه ات را بپـذيرد، آدم پـرسيد چگونه بخوانم ، جبرئيل گفت : بگو يا حميد بحق محمد، يا عالى بحق على ، يا فاطر بحق فاطمة ، يا محسن بحق الحسن و ... . وقـتـى جبرئيل نام حسين را برد قلب آدم على نبينا و آله و عليه السلام شكست و اشكش جارى شد، گفت : برادرم جبرئيل چرا هنگامى كه نام پنجمى را بر زبان جارى نمودم قلبم شكست و اشكم جارى شد؟ جبرئيل گـفـت : براى اين فـرزندت مصيبتى روى مى دهد كه مصائب در پيش ‍ آن كوچك و حقيرند. آدم گفت : اى برادر آن مصيبت چگونه است ؟ جبرئيل گـفـت : «او را با لب تشنه
دسته ها : مذهبي`
جمعه 1390/9/11 18:45

تشنه اند ،
تشنه اند ،
تشنه اند ،
چشمان جهان ،
چشمان تاريخ ،
چشمان علقمه ،
كه تنها يك بار ديگر بنوشند : 
تراژدي بي مانندت را .



                                                                                                                    التماس دعا .

دسته ها : همينجوري
دوشنبه 1390/9/7 17:21
هرثمه بن سليم نقل كرده است: من در جنگ صفين در ركاب اميرالمؤمنين(ع) بودم. هنگامي كه به سرزمين كربلا رسيديم در آنجا فرود آمديم، آن حضرت نماز را با ما اقامه كردند و سپس مشتي از خاك كربلا را برداشته و بو كرده و فرمود: من از تو در شگفتم اي خاك! همانا در قيامت، از تو مرداني برانگيخته مي شوند كه بدون پرسش وارد بهشت مي شوند.هرثمه مي گويد: اين ماجرا گذشت تا روزي كه اباعبدالله(ع) در كربلا فرود آمد. من در سپاه عبيداله بودم. وقتي به كربلا رسيدم با ديدن منظره ي كربلا،سخنان علي عليه السلام در باغ خاطرم زنده شد. به سرعت بر شتر خود سوار شدم و خود را به امام حسين(ع) رساندم. وقتي بر ايشان وارد شدم،ماجراي خود و اميرالمؤمنين(ع) را با آن حضرت در ميان گذاشتم. امام حسين(ع) از من پرسيدند: تو اكنون با من هستي يا بر عليه من؟ گفتم: اي پسر پيامبر، نه با تو هستم نه بر عليه تو! من دختري در خانه ي خود دارم و از عبيداله نسبت به او بيمناك هستم!امام(ع) فرمود: بلند شو و پي
دسته ها : اطلاع رساني
چهارشنبه 1390/9/2 20:27
X