تقریباً همه شبیه به هم هستیم. حداقل در این یک مورد. خوشمان می آید یک گوشه بنشینیم و برای خودمان دلسوزی کنیم. علی الخصوص وقتی پای امام زمان وسط باشد. برای بدبختیها و فلاکتهایمان غصه می خوریم و یک سری شعر و دل نوشته عاشقانه با مضمون بی وفایی یار می سراییم که کجایی؟!
ما را گذاشته ای و رفته ای! کی برمی گردی و از این حرفها!
انگار آقا در تعطیلات به سر می برد و خوش می گذراند! این وسط ما بدبخت، بیچاره ها، هی التماس می کنیم که لطفا تشریف بیاورید و ایشان هی ناز می کنند و نمی آیند به گمانم چنین فکری نمی کردیم اگر می دانستیم لحظه به لحظه عاشورا هر روز مقابل چشمانش است و برای گرفتن انتقام خونی که ریخته شده انتظار می کشد، یا اگر می دانستیم چقدر سخت است که شاهد تمام خطاها، فلاکتها و جنایتهای آدمهای این عالم در این هزار و اندی سال باشی و برای رسیدن روزی که به همه آنها پایان دهی انتظار بکشی؛ شاید بد نباشد بعضی وقتها خودمان را جای او بگذاریم.
میثاق
« اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم نمازمان قضاست »
ای منتظران بیائید قبل از طلوع آفتاب مهدی(ع) از خواب غفلت بیدار شویم ونمازاصلاح خویش را در محراب انتظار بجا آوریم چه آنکه اگر صالح نباشیم نمی توانیم منتظر مصلح باشیم .
(بمناسبت نهم ربیع الاول، آغاز امامت حضرت حجت ابن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف)
سلام بر مهدی، آنکه پیوسته عطریادش در خاطره ها می پیچد و یاد آن محبوب دلها،شوق دیدار را بر می انگیزد
آنکه مهمان دلهای پاک و باصفاست...
روزی که بیاید،زمین و زمان را از قسط و عدل پر می کند...
روزی که بیاید، مجال جلوه ی ایمان است و عرصه بر منافقان و دین ستیزان تنگ می شود و خورشید دین از افق زندگی ها سر بر می آورد...
روزی که بیاید،مستضعفان وارثان زمین می شوند و پیشوایان زمان. و در کنار مائده ی حضورش، خورشیدهای فروزان از دل مومنان سر می کشد و جانهای خدایی به عرش محضرش پر می کشند...
اللهم عجل لولیک الفرج...
پلکهایم پوک شدهاند، پاهایم آبله زدهاند! پای چشمم گود افتاده، موهام سفید شدهاند! آب رفتهام از بس در این سلول انفرادی ـ دنیا را میگویم ـ بینور و هوا نفس کشیدهام. هوای ابری خیلی دلگیر است، خودت میدانی! آدم احساس خفگی میکند، دوست دارد سقف آسمان را بشکافد تا طرحِ نوِ آفتاب نمایان شود. خودت دعا کن این ابرها بروند کنار، تا چشم روشنی هستی آشکار شود. عزیز مصر وجود من! مملکت باطنم آشفته، مرزهایش بیپاسبان مانده، اوضاع فرهنگیاش به هم ریخته، درش آشوب شده ! وقتست که بیایی این محاصره را بشکنی و مرا آزاد کنی، آزاد در بندگی خودت!