ميگويند پسري در خانه خيلي شلوغكاري كرده بود.
همهي اوضاع را به هم ريخته بود.وقتي پدر وارد شد،
مادر شكايت او را به پدرش كرد.
پدر كه خستگي و ناراحتي بيرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر ديد امروز اوضاع خيلي بيريخت است، همهي درها هم بسته است،
وقتي پدر شلاق را بالا برد، پسر ديد كجا فرار كند؟ راه فراري ندارد!
خودش را به سينهي پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت ديديد اوضاع بيريخت است به سوي خدا فرار كنيد:
«وَ فِرُّوا إلي الله مِن الله»
هر كجا متوحش شديد راه فرار به سوي خداست.
حاج محمد اسماعيل دولابي